سفارش تبلیغ
صبا ویژن

برای نیمه شب . من الغریب الی الحبیب

دوشنبه 90/1/15 3:20 صبح| | نظر

من الغریب الی الحبیب
سلام بر لیلا ای که جز او را سزاوار سلام نیست
سلام بر تو
که بودی هنگامیکه نبود آسمان برافراشته ، و نبود زمین گسترده ، و نه آفتاب پرتو افکن ، و نه شب ظلمت ، و نه روز روشن ، ونه دریای وسیع ، و نه کوه استوار ، و نه ستاره گردش گر ، و نه ماه روشن گر ، و نه باد وزنده ، و نه ابری که می بارد ، و نه برقی که می درخشد ، و نه روحی که نفس کشد ، و نبود رعدی که تسبیح گوید ... بوده ای پیش تر از هر چیز
مجنون گواهی می دهد نیست جز تو معبودی سزاوار پرستش که آفریننده یاری رسانی ، فرمان دهنده پیروز  ، دانشت نفوذ ناپذیر ، نیرنگت نزدیک ، نویدت راست ، گفته ات درست ، داوریت دادرس ، رحمتت واسعه ، عذابت سخت و شدید ، مَکْرُکَ مَکیدٌ وَ عَفْوُکَ عَظیمٌ 1
از مظلوم به حبیب
از غربت عبد مضطر که حرمتش شکست عبد شاکی به عادل فریاد رس
که بنده عاصی ات چه کرد با تنها ترین آواره ات
که تیغ رنج بیش از این نخواهد برید که دیگر نمانده است از روح از تن از من
اینک لیلای من اگر زخمی مانده بر این قلب شرحه شرحه بزن که خلاص شود سجاد که نبیند که نفهمد این پرده های افتاده مدام را ، که پدیدار نشود آنچه در دلها پنهان بود
بهانه های زیاد ، گناهان آزمند ، نفس زشت خطا کار ، امیال خناس را
اما حبیبم میخواهی نیزه ها آوار کنی لااقل اشْرَحْ لِی صَدْرِی که طاقته طاقت دیر زمانی است سرآمده و غمه غم به غایت سنگین تر
آخر چرا سجاد ، چرا این سان ، ، چقدر بی مهابا ، ظلم  حدی ندارد؟ و مظلوم جز ذبح چاره ای؟
تدارک این لحد سرد سخت ، این قبر تنگ تر از قبل ، این نشانه های هر لحظه ، این نزول سهمگین مکذب ، این نفخ صور پرده افکن
این همه جفا و تنها یک جان؟ یک تن؟
ولی نجوای عبد مضطر میداند مولای أَقْرَبُ مِنْ حَبْلِ الْوَرِیدِ اش ، نجوای شاکی را پاسخی است برای اهل بصر
از اولین الف لام میم  مهربانی تا آخرین عین شین قاف خائن پلید 3
آه های پشت هم ایستاده عبد مضطر تمامی ندارد
اما تسلیم است ، توکلش اذن مولایش است که آتش غربت امان ببرد ، آواره کند ولی گسست ندهد که این اشک های خوف ، شکایت از  ابتلا و آزمایش ات ندارد ، چه غم هتک از شاکی یا عاصی بی بصیر ، که مضطر تسلیم معبود است نه عبد ، می هراسد اما تسلیم است ، شکایت می کند اما تسلیم است
حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ 4
چه کنم باز هوای تضرع دارم
 کو رزق اشک؟ دخل دلم خاک می خورد
این کسب را چگونه شود رو به راه کرد؟


یستشیر
عادیات 10
ربط قرآنی ندارد ، یکی استعاره از ... است و دیگری عشق است بی محابا
آل عمران173 و اعراف40


إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً وَ إِلَى الْخَطِیئَةِ مُبَادِرَةً وَ بِمَعَاصِیکَ مُولَعَةً خدایا به تو شکایت مى‏کنم از نفس زشتم که مرا بسیار به بدیها وا مى‏دارد و به هر خطا سبقت مى‏گیرد و به معصیتت بسیار حریص است