سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نجوای مضطر

جمعه 90/1/5 6:15 عصر| مضطر ابوحمزه ثمالی سجاد ناله | نظر

بسمِ اللهِ الرَّحمَنٍ الرَّحِیمِ


سلام لیلای هر روز من
سلام لیلای هنگام رفعت آفتابم
سلام لیلای هر شبم آن دم که عالم را در پرده ی سیاهی فرو میبری
سلام بر لیلای کاخ رفیع آسمان ها
سلام مدام ام بر لیلای مطلع الفجر
کیست آگاه تر از تو به حالم
کدامین چشم گریان تر از موج اشکم طوفانی است
مجنونت شب اش را با خوف تو سحر میکند و آفتاب را با رجاء تو  غروب میکند
و امشب باز قلب ام رفته ابوحمزه بخواند و تنهایم ، این بار هوس گوهر شاد داشت میشنوی ناله های سجاد وار اش را ، خاطرم به آن غدیر گوهر شاد گره میخورد آن شب برفی عجب ساکت بود و عجیب که صحن تنها مرا در خود داشت ،
تنها من ، تنها تو

گوهر شاد

خادم عیدی ام را کنار قنوتم داد و چه نیکو چهلمین نفر موج اشکم شد
و امشب باز صحن اش قلبم را ربوده ، همان صحن را میخواهم  ، همان سکوت ، همان خلوت
باز گوهرشادت را خالی از اغیار کن ، تنها من ، تنها تو
تا برایت ناله کنم

اِلهى لا تُؤَدِّبْنى بِعُقوُبَتِکَ
مگر نه این است لیلای من ناله مضطر را ارج می نهد به تسبیح مومن
سجادت سخت مضطر توست ، که امید دارد ، که می هراسد
و چه کسی سزاوار تر به کرم ، به نگاه

فَمَنْ یَکوُنُ اَسْوَءَ حالاً مِنّى

چه کسی حالی بدتر از من دارد؟
اَنَا الَّذى عَلى سَیِّدِهِ اجْتَرى
منم که بر مولای خود گستاخی ورزیدم
اَنَا صاحِبُ الدَّو اهِى الْعُظْمى
منم صاحب مصیبت های بزرگ
اَنَا یا رَبِّ الَّذى لَمْ اَسْتَحْیِکَ فِى الْخَلاَّءِ
منم که از تو در تنهایی حیا نکردم
اَنَا الَّذى اَعْطَیْتُ عَلى مَعاصِى الْجَلیلِ الرُّشا
منم که بر گناهان بزرگ دست لاف زده ام
اَنَا الَّذى حینَ بُشِّرْتُ بِها خَرَجْتُ اِلَیْها اَسْعى
من کسی هستم که وقتی به گناهان بزرگ بشارتم دادند دوا دوان بسویش شتافتم
اَنَا الَّذى اَمْهَلْتَنى فَمَا ارْعَوَیْتُ وَسَتَرْتَ عَلىَّ فَمَا اسْتَحْیَیْتُ وَعَمِلْتُ بِالْمَعاصى فَتَعَدَّیْتُ
منم ، زمانی که مهلتم دادی به خود نیامدم ، پرده بوشی کردی  شرم نکردم  گناه کردم و از حد در گذشتم
وَاَسْقَطْتَنى مِنْ عَیْنِکَ
از چشم خود مرا انداختى
فَما بالَیْتُ فَبِحِلْمِکَ اَمْهَلَتْنى وَبِسِتْرِکَ سَتَرْتَنى حَتّى کَاَنَّکَ اَغْفَلْتَنى وَمِنْ عُقوُباتِ الْمَعاصى جَنَّبْتَنى حَتّى کَاَنَّکَ اسْتَحْیَیْتَنى
پروا ننمودم پس باز هم به بردباری خود مهلتم دادى با برده بوشی ات مرا پوشاندی چنان که گوییی نادیده ام گرفتی و از یاد کیفره گناهان دورم داشته ای گویی که از من شرم کرده ای
یا سَیِّدى اِنْ وَکَلْتَنى اِلى نَفْسى هَلَکْتُ سَیِّدى
اقای من اگر مرا به حال خودم بگذاری هلاک میشم

سَیِّدى مَنْ لى وَمَنْ یَرْحَمُنى اِنْ لَمْ تَرْحَمْنى
مولایم من که را دارم و که بر من رحم کند اگر تو بر من رحم نکنى
َاِلى مَنِ الْفِرارُ مِنَ الذُّنوُبِ اِذَاانْقَضى اَجَلى
بسوى چه کسى از گناهانم بگریزم در آن هنگام که اجلم سر رسیده
وَ اَنَا اَرْجوُک
که به تو امیدوارم
یا مَوْلاىَ بِذِکْرِکَ عاشَ قَلْبى وَبِمُناجاتِکَ بَرَّدْتُ اَلَمَ الْخَوْفِ عَنّى فَیا مَوْلاىَ وَیا مُؤَمَّلى وَیا مُنْتَهى سُؤْلى فَرِّقْ بَیْنى وَبَیْنَ ذَنْبِىَ الْمانِعِ لى مِنْ لُزُومِ طاعَتِکَ
مولای من به یاد تو دلم زندگی میکند وبا نیایش تو درد هراسم خنک میشود وای مولای من  آرمانم نهایت آرزویم میان من و گناهی که سد ملازمت در طاعت توست جدایی افکن
فَمالى لا اَبْکى
بس چرا گریه نکنم به حال خودم؟
اَبْکى لِخُروُجِ نَفْسى اَبْکى لِظُلْمَةِ قَبْرى اَبْکى لِضیقِ لَحَدى اَبْکى لِسُؤ الِ مُنْکَرٍ وَنَکیرٍ اِیّاىَ اَبْکى لِخُروُجى مِنْ قَبْرى عُرْیاناً ذَلیلاً حامِلاً ثِقْلى عَلى ظَهْرى
بر حال جان دادن خود میگریم برتاریکی گورم میگریم برتنگی لحدم بر سوال نکیر ومنکر بر حال برهنگی و زبونیم در هنگام بیرون آمدن از قبر میگریم در حالی که باری گرانم بر دوش دارم


هق هق ناله هایم را می شنوی؟
سجاد بی تاب است ، بی یار است ، بی پناه است ، و درمانده ، و خوار
پس چرا نگریم

فَمَنْ یَکوُنُ اَسْوَءَ حالاً مِنّى
چه کسی حالی بدتر از من دارد؟
اَنَا الَّذى عَلى سَیِّدِهِ اجْتَرى
منم که بر مولای خود گستاخی ورزیدم
فَمالى لا اَبْکى
بس چرا نگریم به حال خودم؟

-------------------------------
این متن برگفته از آیات مبارک قرآن و دعای امام سجاد است


إِلَهِی إِلَیْکَ أَشْکُو نَفْساً بِالسُّوءِ أَمَّارَةً وَ إِلَى الْخَطِیئَةِ مُبَادِرَةً وَ بِمَعَاصِیکَ مُولَعَةً خدایا به تو شکایت مى‏کنم از نفس زشتم که مرا بسیار به بدیها وا مى‏دارد و به هر خطا سبقت مى‏گیرد و به معصیتت بسیار حریص است